سناریو ران

ا/ت و ران باهم وارد خانه شدند

ا/ت:ران من میرم لباس عوض کنم
ران: باشه عشقم منم رو مبل نشستم
ا/ت:باشه😊

اندر ذهن ران

خب الان رفت تو اتاق یکم شیطونی کنم که چیزی نمیشه😏😏😏

از زبان راوی

ران آروم آروم به سمت اتاق ا/ت رفت یهو در اتاق ا/ت رو باز کرد

ران:پخخخخخ
ا/ت:جیییفغغغغغغغ ران ایشالله بمیریییی(راستی ا/ت لخت است)
ران:😳😳
ا/ت:ران چیزی شده
ران:به خودت نگاه کن میفهمی

از زبان راوی

ا/ت خودشو تو آینه نگاه کردو....

ا/ت:جیغغغغغغغ راننننتنن برو بیرونننننن
ران:😏🥴

از زبان راوی

ا/ت رانو هول داد بیرون اما....

درخواستی دارین بگین😊
دیدگاه ها (۶)

سناریو ران

خب بپرسید ببینم😏😏

عکس از منو داداشم

سناریو ران

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

مرگ بی پایان پارت ۲۹

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط